بررسی نظرات انتقادی سید مرتضی آوینی در حوزه رسانه و ارتباطات
هدف از این مقاله بررسی نظرات یکی از اندیشمندان پس از انقلاب اسلامی است که تاثیر زیادی بر فضای اندیشمندان فرهنگی و رسانه ای کشور داشته و در دوران فعالیت های رسانه ای خود نقدهای متعددی را در این باب منتشر کرده است. مقاله زیر با بررسی آثار مکتوب سید مرتضی آوینی اندیشمند، نویسنده و فعال رسانه ای پس از انقلاب اسلامی به واکاوی نظرات و اندیشه های انتقادی ایشان در باب رسانه ها و ارتباطات می پردازد. این مقاله در بخش اول به بررسی نظرات سید مرتضی آوینی در مورد تمدن غرب و مبانی عملی و نظری آن پرداخته وتلاش می کند تصویری کلی از نظرات ایشان در باب تمدن غرب ارائه دهد و در بخش دوم به بررسی نظرات ایشان ذیل نکات ذکر شده در مورد تمدن غرب در باب ارتباطات و رسانه می پردازد.
اشاره:
مطلب زیر پژوهش کلاسی است که جهت ارائه در درس نظریه های انتقادی در رشته مدیریت رسانه، دانشگاه علامه در دی ماه سال 91 آماده گردیده است.
مقدمه
در میان اندیشمندان و فعالان رسانه ای مسلمان و ایران افراد زیادی هستند که یکی از محور های اصلی مباحث خود را به انتقاد از رسانه ها و فضای حاکم بر رسانه ها اختصاص داده اند. یکی از کسانیکه بخش زیادی از آراء و فعالیت های خود را به این حوزه اختصاص داده است. سید مرتضی آوینی نویسنده، اندیشمند و فعال رسانه ای و ژورنالیست است که به واسطه مستندهای خود در حوزه انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس مشهور شده است. در ادامه قصد داریم که آراء و اندیشه های سید مرتضی آوینی را از منظر انتقادی بررسی نماییم.
آراء و اندیشه های آوینی را می توان در دو سطح دسته بندی کرد سطح اول نظریات و اندیشه های او در باب تمدن غرب، نسبت با تفکر دینی و انقلاب اسلامی است که به صورت پراکنده در آثار مختلف او و به صورت مفصل در کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب می توان یافت و بررسی نمود و سطح دوم آراء و اندیشه های او در حوزه ارتباطات و رسانه است که نشأت گرفته از همان دسته اول است اما به دلیل آنکه آوینی در دوره عمر خود بسیار با رسانه و ارتباطات محشور بوده است می توان به صورت بسیار پررنگی اظهار نظر های مستقیم در باب رسانه و ارتباطات و خصوصا در نقد تفکرات رایج و حاکم در دنیای غرب و همچنین در محافل اندیشه ای و هنری و رسانه ای کشور یافت.
لذا ابتدا مختصری به اندیشه های آوینی در باب تمدن غرب و انتقادات او به این تمدن می پردازیم و در ادامه به آراء ایشان در باب رسانه ها و ارتباطات خواهیم پرداخت:
بخش اول: نظرات آوینی در باب توسعه و تمدن غرب و نسبت آن با اندیشه دینی و انقلاب اسلامی
آوینی نقد خود را به تفکرات غربی از تعریفی که از توسعه و آنچه توسط رسانه ها از جامعه مطلوب ارائه می دهد شروع می کند و می گوید: "در غرب همواره برای تفهیم ضرورت توسعه، دو تصویر برای انسان میسازند و او را وا میدارند که این دو تصویر را با یکدیگر قیاس کند:
تصویر اول جامعهای انسانی را نمایش میدهد که در محیطهای روستایی کثیف، بدون بهداشت و لوازم اولیهی زندگی، در جنگ با عوامل ناسازگار طبیعی مثل سیل و قحطی و فرسایش خاک و اسیر امراضی مثل مالاریا، سل، تراخم و سیاه زخم، همراه با فقر غذایی و بیسوادی و جهالت و بلاهت، در خوف دائم از عواملی که علل آنها را نمیشناسد و بر سبیل خرافهپرستی ریشهی آنها را در مبادی غیبی جست و جو میکند، به سر میبرد.
تصویر دوم جامعهی انسانی دیگری را نشان میدهد که در شهری صنعتی یا نیمهصنعتی، برخوردار از بهداشت و ارتباط فردی و جمعی ـ که از غلبهی او بر طبیعت و تسخیر آن حکایت دارد ـ در وضعیتی مطلوب که بر طبق بیان آمارهای رسمی مرگ و میر در آن به حداقل رسیده و دیگر نشانی از مالاریا، سل، تراخم، سیاه زخم و فقر ویتامین و پروتئین بر جای نمانده، هوشیار و آگاه، بهرهمند از همهی امکانات آموزشی، بدون ترس و خوف، مطمئن و متکی به نفس در جهانی که همهی قوانین آن را و علل حوادث آن را میشناسد، زندگی میکند."[2]
آوینی سپس به نقد این نوع معرفی مفهوم توسعه می پردازد و می گوید: " این مقایسه اصلاً از ریشه غلط است. در این قیاس وجوه مقایسه کاملاً مغرضانه انتخاب شده. در تصویر اول جامعهای تجسم یافته که هر چند روستایی و طبیعی است اما از آرمانهای حیاتی اسلام و احکام آن به طور کامل دور افتاده است، حال آنکه تصویر دوم تصوری کاملاً خیالی و غیر واقعی است از جامعهای صنعتی و ایدهآل که پارامترهای عدم اعتدال روانی، فساد جنسی و اخلاقی، نابودی عواطف و احساسات بشری، آلودگیهای مرگبار رادیواکتیویته و جنگ دائمی و کفر و شرک و لامذهبی، از مجموعهی عوامل آن پاک شده است."[3]
آوینی با
نقد انتخاب
توسعه
اقتصادی به
عنوان آرمان
جامعه بشری به
این سوال پاسخ
می دهد که" چرا
انتخاب توسعهی
اقتصادی به
عنوان آرمان
(ایدهآل)،
اصالت روح بشر
را تحت الشعاع
میگیرد و وجود
معنوی او را
به فساد و
تباهی میکشاند؟
آرمانها
(ایدهآلها)
همواره علت
غایی حرکتهای
فردی و
اجتماعی بشر
هستند. هدف،
آن غایت مشخصی
است که انسان
فرا راه خویش
تصور میکند و
مسیر خود را
بهگونهای
پیش میگیرد
که بدان دست
یابد. اهداف
انسان با توجه
به خواستهها
و نیازهایش
انتخاب میشوند
و گذشته از
آنکه این
خواستهها
ممکن است
حقیقی یا کاذب
باشند، هدف
اصلی یا آرمان
او آن نقطهای
است که انسان
جواب تمامی
خواستههایش
را در آن جست و
جو میکند.
این فطرت
انسان است که
بر این اصل
قرار دارد و
او خواه
ناخواه از آن
تبعیت میکند.
با توجه به
همین فطرت است
که قرآن میفرماید:
لقد کان لکم
فی رسول الله
اسوة حسنة،
چرا که انتخاب
اسوه و تبعیت
از آن ضرورت
خلقت بشر است
و در این میان
اگر از اسوههای
حسنه اعراض
کند، نه
اینچنین است
که بتواند خود
را در وضعیتی
خنثی محفوظ
بدارد و به
سوی نمونههای
سوء گرایش
نیابد؛ خیر!
اگر بشر از
اسوههای
حسنه اعراض
کند بهناچار
به سوی ائمهی
کفر خواهد
گرایید."[4]
آوینی ضمن تفسیر مراد غرب از اتوپیا و یا همان جامعه مطلوب به انتقاد از این جهانی سازی بهشت آسمانی و بازگذاشتن دست بشر برای تبعیت کامل از نفس اماره می پردازد و اشاره می کند:" همهی اشتباه در اینجاست که غرب بهشت زمین را بدل از بهشت آسمانی گرفته است و در خیال اوتوپیایی است که در آن بیماری، مرگ و پیری علاج شده است و انسان میتواند فارغ از گذشت زمان جاودانه مرکوب مرادش را همانگونه که نفس امارهاش میخواهد به جولان در بیاورد و اینسوی و آنسوی بتازد و از همهی لذایذ ممکن متمتع شود."[5]
آوینی با اشاره به پذیرش داروینیسم در تفکر غربی به استدلال در مورد چرایی آزادی و حاکمیت لذت در جامعه غربی پرداخته و ریشه آنرا پذیرش ریشه حیوانی انسان و ماندن در همان سطوح حیوانی می داند و تاکید می کند که" در جامعهی کنونی غرب اصل لذت چون حق مسلمی برای عموم انسانها اعتبار شده است و متناسب با آن نظامات قانونی غرب بهگونهای شکل گرفته که در آن، امکان اقناع آزادانهی شهوات برای همهی افراد فراهم باشد. البته علت این را که تمایلی اینچنین بر عموم افراد یک جامعه تسلط مییابد و از آن میان هیچ صدایی به اعتراض برنمیخیزد، و همه، این تمایلات نفسانی را چون حقوقی غیر قابل انکار برای خویش تلقی میکنند، باید در فلسفهی غرب جست و جو کرد. در مرتبهی روح شهوت گرایشهای حیوانی بر سایر وجوه و ابعاد وجودی انسانی غلبه مییابند و بشر مصداق اولئک کالانعام بل هم اضل قرار میگیرد. به همین علت است اگر تفکر غالب بشر در مغرب زمین بدین سمت متمایل شده که انسان را در زمرهی حیوانات قلمداد کند، اگر نه، معارف الهی تأکید دارند که رسیدن به انسانیت با گذشت از مراتب حیوانی میسر است نه توقف در آن. بشر اگر میخواهد به انسانیت برسد نمیتواند در مراتب حیوانی وجود خویش توقف داشته باشد، حال آنکه در تفکر غربی بشر ذاتا حیوان است و چون این معنا مورد قبول قرار گیرد، دیگر چه تفاوتی دارد که وجه تمایز انسان از حیوان، نطق باشد یا ابزارسازی یا چیزهای دیگر؟ اگر بشر را اصالتاً حیوان بدانیم لاجرم باید تمامی تبعات این تعریف را نیز بپذیریم. اولین نتیجهای که از این تعریف برمیآید این است که لذتطلبی خصوصیت اصلی ذات بشر و تنها محرک اوست، و جامعهی غرب امروز این معنا را به تمامی پذیرفته است." [6]
یکی از وجوه دیگری که آوینی در تفکرات خود در نقد غرب به آن پرداخته است اسرف و تبذیر فراوان در جوامع غربی است و آنرا ناشی از آزادی بی حد و حصر بشر غربی در پیگیری امیال و شهوات مادی می داند و می گوید" بشر حتی اگر برای حوائج مادی خویش هم قائل به اصالت باشد، تا آنجا که خود را از محدودهی مقیدات اخلاقی مذهبی خارج نکرده است به سقوط کامل دچار نمیشود و در این سطح وسیع که در قرن حاضر شاهد آن هستیم، به اتراف و اسراف و تبذیر گرایش پیدا نمیکند. مهمترین علتی که جامعهی غرب را به اتراف و اسراف و تبذیر کشانده است همین است که ارادهی او را در جهت ارضای شهوات و تبعیت از غرایز و اهوای خویش هیچ چیز جز قراردادهای اجتماع محدود نمیکند."[7]
فروپاشی نهاد خانواده نیز از مسائلی است که آوینی آنرا ناشی از حاکمیت سود محوری شخصی در تمدن غرب می داند و با نقل این اظهار نظر تافلر در کتاب موج سوم که گفته است "دیگر بین انسان با انسان هیچ رابطهای بجز منافع شخصی عریان و پرداخت نقدی، عاری از احساس و عاطفه باقی نمانده است." اشاره می کند که روابط شخصی، پیوندهای خانوادگی، عشق، دوستی، علقههای همسایگی و اجتماعی همگی در هجوم بیرحمانهی منافع شخصی تجاری رنگ باختهاند یا به تباهی کشیده شدهاند."[8]
آوینی به مانند برخی از گروه های طرفدار محیط زیست اما از منظر دینی به آثار و پیامدهای رشد روز افزون تکنولوژی و از سوی دیگر نابودی منابع طبیعی و تخریب محیط زیست می پردازد و این مسئله را از منظر خود دور نمی سازد و ساده از کنار آن نمی گذرد و می گوید: "نظام تکنولوژی مدرن فضولاتی از خود به جای میگذارد که هیچ راهی برای دفع آن وجود ندارد و اصلاً مشکل ما دفع فضولات نیست، چرا که محدودیت منابع طبیعی در کرهی زمین ادامهی این وضعیت را تا حداکثر یک قرن دیگر ناممکن میسازد. تنها راهی که برای حفظ وضعیت موجود باقی میماند این است که نظام صنعتی همچون طبیعت فضولات خود را پسخوراند کند یا راهی برای جذب فضولات توسط خود طبیعت پیدا شود. هیچ یک از این دو راه امکانپذیر نیست، چرا که اصولاً صفت ذاتی تکنولوژی مدرن این است که طبیعت را به صورتی تغییر شکل میدهد که نه هرگز امکان جذب آنها توسط طبیعت وجود دارد و نه خود سیستمهای صنعتی میتوانند فضولات خود را پسخوراند کنند. تنها از همین طریق است که تکنولوژی مدرن توانسته است از عهدهی تصرفی اینچنین در طبیعت برآید. آب و هوا و خاک ـ یعنی تمامی منابع حیات ـ با شتاب و در سطحی بسیار وسیع آنچنان آلوده میگردند که هرگز امکان جبران آن وجود ندارد."[9]
آوینی اگرچه به نقد تکنولوژی غربی و آثار مخرب آن می پردازد اما در عبارات زیر خود را از زیر اتهامات جبرگرایی تکنولوژیکی رها کرده و می گوید:" روند کنونی توسعهی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش میراند. بهتر بود به جای کلمهی «جبراً » از لفظ «ایجابا» استفاده میکردیم، اما به لحاظ تأکید بیشتر بر ماهیت دترمینیستی این روند کلمهی «جبرآ» را بهکار بردیم. تفاوت معنای جبر و ایجاب در آنجاست که با وجود جبر ارادهی آزاد انسان مطلقاً نابود میشود و امکان حرکت مختارانه از آدمی سلب میشود."[10]
آوینی در ادامه نقد خود را به غلبه تفکر اقتصادی سرمایه داری بر غرب می کشاند و با اشاره به نقش بنگاه های چند ملیتی در بسط و توسعه قدرت غرب می گوید: "هدف سودبرداری و بویژه زورگرایی سرمایهداری، عوض نشده است ولی قدرت سرمایه خیلی بیشتر متمرکز شده و در عین حال از انظار خود را پنهان کرده است و بهمان نسبت که از شناسایی مستقیم بدور مانده، مسلطتر و چیرهگرتر نیز گردیده است. یک نمونهی بسیار برجسته در این مورد «کولونیالیسم» مجدد یا استعمار نوین کشورهای جهان سوم بتوسط شرکتهای چند ملیتی است که قدرت بسط این «سیستم» را نشان میدهد" .... غلبه اقتصاد کار را تا بدانجا کشانده است که قدرت، تنها در پول متمرکز است و پولدارها قویترین افراد این عصر هستند. قدرت شرکتهای چند ملیتی به قدرت سرمایه و پول باز میگردد و آنچه از قدرت پول حراست میکند نیز نظام بانکداری جهانی است"[11]
نظام آموزشی غرب نیز یکی دیگر از زیرساخت های تمدن غرب است که آوینی به چالش می کشد و آنرا نیز در خدمت توسعه اقتصادی می داند و می گوید" این نظام آموزشی معلول گرایش عام بشریت به سوی توسعهی اقتصادی ـ با روشهای معمول ـ است و در آن علومی را تعلیم میدهند که راه این توسعه را با تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هموار میکنند. اگر ما بخواهیم که این روند توسعهی اقتصادی را حفظ کنیم بهناچار باید نیازهای آن را برآورده سازیم، و نیاز به متخصص مهمترین علتی است که نظام آموزشی کنونی را بهوجود آورده است."[12]
بخش دوم: آراء انتقادی آوینی در حوزه ارتباطات و رسانه
آوینی معتقد است که شبکه جهانی ارتباطات حامل نوعی از فرهنگ است که حاصل تفکرات غربی است و دارای جهان بینی و جهان شناسی خاصی می باشد و نقد تفکر رایج علم گرایانه ابزاری و پوزیتیویستی معتقد است که تحلیلگران نمی توانند خود را از قید پیش فرض های خود برهانند و فارغ از یک قضاوت ارزشی رسانه ها هر یک تفکرات خاصی را ترویج می دهند. وی می گوید" "اگر نخواهیم متعرض فرهنگی شویم که اکنون از طریق شبکهی جهانی ارتباطات در سراسر جهان اشاعه مییابد، این قدر هست که این فرهنگ با جهانبینی و جهانشناسی خاصی همراه است که مختص به خود اوست و با هیچ فرهنگ و یا شریعت دیگری جمع نمیشود. لذا شبکهی ارتباطات در این دهکدهی واحد جهانی را باید در اشاعهی کفر و الحاد و انقطاع سریع جوانان و همهی اقوام از فرهنگها و شرایع مستقل خویش دارای مسوولیتی واقعی دانست. بر عهدهی «علم» نیست که دربارهی جهان احکام و نظریاتی کلی صادر کند، چراکه علم فقط «نسبتها و مقادیر و اسباب» را بازمیشناسد و خود از تحلیل این نسبتها و مقادیر و اسباب در یک حکم و نظریهی کلی عاجز است. «علم» اصولاً متعرض ماهیات نمیشود و اگر آن را متکفل «جهانشناسی» کنیم، لاجرم کار را به کفر و الحاد خواهد کشاند؛ گذشته از آنکه «علم به مثابه ابزار» فقط در گسترههای معینی که علمای رسمی خواستهاند به کار افتاده است و در تحلیل اطلاعات دادههای به دست آمده نیز تحلیلگران چگونه میتوانستهاند که خود را از تأثیر معتقدات عقلی و ایمانی خویش دور نگه دارند؟" ..."این هست که شبکهی جهانی ارتباطات، در طول دهها سال، فرهنگ واحدی را که بر همین شبه تفکر علمی مبتنی است در سراسر زمین اشاعه داده است و اکنون اعتبارات عقلی ـ و یا بهتر بگوییم اعتبارات وهمی یا شبهعقلی ـ عموم انسانهایی که با رسانههای گروهی در سراسر جهان ارتباط دارند به چیزی جز احکام پوزیتیویستی و کفرآمیز تمدن جدید حکم نمیکند، اما از سوی دیگر، اگر آنچنان که در علم ارتباطات میگویند «تفکر، حاصل ارتباطات است»، چرا در جهان امروز نمونهای چون انقلاب اسلامی ایران فرصت وقوع داشته است؟"[13]
آوینی منشا اطلاعات منتشر شده در دنیا را نیز فرهنگ سلطه گرای غربی می داند و معتقد است که غرب نه تنها بسترهای ارتباطی که همان شبکه جهانی ارتباطات است شکل داده است بلکه محتوای ارتباطات را نیز مدیریت کرده و تولید می کند" محتوای ارتباطات در این دهکدهی جهانی «اطلاعات» است، «اطلاعاتی منشأ گرفته از فرهنگ مسلط جهانی که فرهنگ تمدن اروپایی است و نظام ارزشی ملازم با آن». این فرهنگ سلطهگر و سلطهگرا برای مبدل کردن جهان به یک دهکدهی واحد، همهی نظامات لازم را نیز تأسیس کرده است: اعلامیهی جهانی حقوق بشر، سازمان ملل متحد، شورای امنیت و … از همه مهمتر تفکر ـ یا شبهتفکر ـ مبتنی بر مشهورات علمی که آن را «فلسفهی علمی» میگویند." [14]
آوینی معتقد است که علم ارتباطات به مانند علم تاریخ در حوزه انسان شناسی دوره های تاریخی را بر اساس توسعه ابزارها دسته بندی می کند و لاجرم این نوع تحلیل منجر به پذیرش ماتریالیزم تاریخی و ترانسفورمیزم می شود و این با نگاه دینی به انسان کاملا در تناقض است و در ادامه در باب اینکه این نوع تحلیل از تاریخ غلط است. وی در این باره اشاره می کند:علم ارتباطات در «تعریف انسان و غایات او» و در سایر مبانی نظری خویش، با «تاریخ تمدن» ـ آنچنان که غربیها نگاشتهاند ـ مشترک است، هرچند ممکن است بر این اشتراک آنچنان که باید، تصریح نشود. در اینجا نیز برای حیات انسان در طول تاریخ یک سیر تکامل و ارتقای خطی فرض میشود که در طی آن، انسان «از بدویت به سوی مدنیت و سپس تمدن تکنولوژیک تحول مییابد» و آنچه به عنوان «فرهنگ» خوانده میشود، در واقع «مجموعه اطلاعاتی است که بشر در طول این تاریخ تمدن و همین سیر ارتقایی خطی فراهم آورده است». در این سیر آنچه که چهرهی تاریخ را تغییر میدهد «تکامل ابزار» است و لذا اعصار مختلف با عناوین مأخوذ از همین تصور نام گرفتهاند: عصر حجر، عصر مفرغ، عصر مس، عصر آهن و … آیا تاریخ را تنها از همین نظرگاه میتوان بررسی کرد؟ در این نحو تحلیل تاریخ که نتیجهی لازم پذیرش ترانسفورمیسم3، ماتریالیسم تاریخی4 و نظریهی ترقی است، «دین» نیز امری است تابع تاریخ طبیعی زندگی بشر.[15]
آوینی تکنولوژی مدرن را حامل فرهنگ واحدی می داند که بر زندگی بشر احاطه پیدا کرده و آنقدر پیش می رود که بشر را در حالتی قرار می دهد که فرصت اندیشیدن در مورد خود و اثرات توسعه غربی را از بشر می گیرد:" تکنولوژی مدرن علی رغم آنکه خود را نسبت به فرهنگ های مختلف بی طرف نشان می دهد، اما در باطن فرهنگ واحدی را بر زندگی بشر تحمیل می کند که تحمل دیگر فرهنگ ها را نمی آورد، و آن همین فرهنگی است که اکنون بر سراسر جهان احاطه یافته است. در این فرهنگ، حقیقت وجود بشر مغفول واقع میشود و او را جز از دریچه نیازهای مادی اش نمی توان دید و اینچنین، خواه ناخواه تکامل مفهوم « توسعه امکانات مادی» را خواهد یافت تا آنجا که بشر حتی به بهایی هم که باید در قبال این توسعه بپردازد نمی اندیشد، چرا که فرصت اندیشیدن ندارد."[16]
آوینی تبلیغات رسانه ها را عامل تحریک بیشتر مصرف به عنوان یکی از ارکان نظام اقتصادی غرب می داند و می گوید" مصرف یکی از ارکان نظام اقتصادی غرب است، چرا که اصولاً عرضه و تولید بیشتر هنگامی ضرورت پیدا میکند که تقاضا و مصرف بیشتر در جامعه موجود باشد و تقاضا و مصرف بیشتر نیز مستقیماً بر تبلیغات مبتنی است. نیازهای حقیقی بشر محدود است و وقتی از حد طبیعی اشباع (سیر شدن) گذشت، دیگر در وجود او میل و گرایشی برای مصرف باقی نمیماند. بنابراین، تنها راههایی که برای تشویق و ترغیب جامعه به مصرف بیشتر باقی میماند این است که از یکسو کالاهای مصرفی جلا و تزیین و تنوع بیشتری پیدا کنند و از سوی دیگر با ایجاد گرایشهایی انحرافی مثل مدگرایی و تجددطلبی و... در او تقاضای بیشتری برای مصرف ایجاد کنیم. البته راه سومی نیز وجود دارد: توسعهی بازار و جست و جوی بازارهای جدید؛ یعنی همان انگیزهای که به استعمار نو منتهی شده است."[17]
هنر و رسانه های رایج و جاذبه های آنها نیز در دنیای امروز از منظر آوینی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت منافع قدرت های بزرگ و تسخیر روح بشر است وی در این باره می گوید:" در جهان امروز تلقی واحدی نیز از «هنر» وجود دارد که خواه ناخواه به طور مستقیم یا غیر مستقیم، به همان اهداف مشترک نظام واحد سلطه جهانی استکبار منتهّی می شود. هیچ یک از هنرهای هفت ، هشت یا ده گانه و یا وسایل ارتباط جمعی از این حقیقت مستثنا نیستند؛ چه مستقیم و در کمال صراحت، چون سینما . و تلویزیون، و چه پنهان و همراه با صراحت، چون نقاشی و شعر و ادبیات.
تلویزیون و سینما ماهیتاً با یکدیگر متفاوت هستند، اما با مخاطبان خود، با صرف نظر از تفاوت مراتب، نحوهی مواجههی مشترکی دارند که نوعی «رابطهی تسخیری» است، اگرچه «بالاختیار».
شیفتگی مخاطبان در برابر این وسایل آن همه است که شاید هیچ رابطهی دیگری در سراسر جهان با آن قابل قیاس نباشد. همهی اشیا و موجوداتی که ذاتاً از جاذبیت برخوردارند خواهناخواه مواد مستعدی برای ایجاد مفسده نیز هستند، چنان که دربارهی «پول» و «زنان» این چنین شده است. در یک افسانهی مشهور آمده که شیطان بعد از آفرینش زن و اختراع پول گفته است: «همین دو تا مرا کفایت میکنند برای آنکه بتوانم همهی ابنای آدم را گمراه کنم». بنده فکر میکنم که تلویزیون و سینما را نیز باید به این افسانهی قدیمی افزود.
آوینی در ادامه می پرسد:"آیا این «جاذبیت» را نمیتوان در خدمت خیر و صلاح بشر به کار گرفت؟ مراد بنده طرح یک بحث اخلاقی نیست، اگرچه یک چنین مبحثی میتواند بسیار فایدهبخش باشد؛ بلکه میخواهم از این عدم تناسبی که میان اسم رسانههای گروهی و مسمای آن وجود دارد سخن بگویم. اسم رسانههای گروهی یا وسایل ارتباط جمعی نسبت به ماهیتی که اکنون تلویزیون و سینما در سراسر جهان یافتهاند بسیار «بیآزار» مینماید، همچون پوست خوش خظو خالی که مارها پوشیدهاند! تلویزیون و سینما اکنون به وسایلی برای «تسخیر روح بشر» در خدمت استمرار استیلای قدرتمندان و ارباب جور درآمدهاند. در نفس عبارت «ارتباطات و تبادل اطلاعات» هیچ نکتهای وجود ندارد که بتواند مبین این روح خبیثی باشد که در تلویزیون و سینما دمیدهاند، اما محتوا و ماهیت این وسایل حکایت دیگری دارد."[18]
آوینی در نوشته های خود حتی به تکنیک های رسانه های غرب نیز برای فرهنگ سازی اشاره می کند برای نمونه قهرمان سازی رسانه های غربی را مورد کنکاش قرار می دهد و می گوید:قهرمان سازی یکی از ارکان محتوایی تبلیغات غرب و راهی است که دولتهای استکباری و سلاطین امپراتوریهای اقتصادی دنیا برای تعدیل و تنظیم مؤلفههای اجتماعی در جهت تمایلات و اهوای شیطانی خویش یافتهاند. ....تاریخ تبلیغات سینمایی و تلویزیونی غرب با فرار از واقعگرایی در قالب شخصیتهای مضحکی مثل لورل و هاردی آغاز میشود و.... با عبور از مرحلهی بازسازی اسطورههای افسانهای یونان باستان پای به مرحلهی قهرمان سازی در جهت بنیانگذاری نظام ارزشی سرمایهداری و تعدیل و کنترل واکنشهای روانی و اجتماعی مخالف با آن میگذارد و در این مرحله، بررسی قهرمانهای مخلوق تبلیغات میتواند مسیر اجتماعی غرب را در مسیر قبول ارزشهای نوین سرمایهداری به ما نشان دهد. خلق شخصیتهای کازانوایی و ژیگولو که مظهر کامجویی و لذتطلبی و دمغنیمتی یا اپیکوریسم هستند تصادفی نیست. لفظ «کرنلی» ـ که به نوعی آرایش مو اطلاق میشود ـ از اسم «کرنل وایلد» هنرپیشهی قدیمی آمریکایی گرفته شده است.[19]
آوینی معتقد است دهکده جهانی که مک لوهان نوید آنرا داده بود اکنون به حقیقت پیوسته است و در این دهکده جهانی" شهروندِ مطیع کسی است که وجود فردی اش مستحیل در جامعه ای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلال های رسمی را می پذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمی دارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن می بیند. به آنچه فرا می خوانندش روی می آورد و از آنچه باز می دارندش پرهیز می کند. دروازه های گوش و چشم و عقلش برای پیام های پروپاگاندا باز است و مثلاً در ایران خودمان وقتی می شنود که «بانک فلان، بانک شماست »، باور می کند و پولش را در بانکی انبار می کند که جایزه بیش تری می دهد... و از این قبیل. و خوب! دهکده جهانی هم برای آنکه سر پا بماند به شهروندان مطیعی نیاز دارد که سرشان در آخور خودشان باشد."[20]
آوینی در مورد عبارت دهکده جهانی می گوید: «تعبیر دهکدهی جهانی لامحاله بدین معناست که ساکنین این دهکدهی واحد شریعت واحدی را نیز پذیرفتهاند … مهمترین حوزهای که نظام فرهنگی را صورت میبخشد همین جهانبینی است که با تبدیل یافتن به نشانهها و علائم قابل انتقال سمعی و بصری، عنوان اطلاعات پیدا میکند." [21]
آوینی یک بار دیگر در بیان زیر خود را از بند جبرگرایی تکنولوژیک می رهاند و مانند برخی منتقدان غربی که معتقدند رسانه ها و فناوری در خود نوعی آزادی دارند به پارداوکسیکال بودن ذات تمدن غرب اشاره کرده می گوید" غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس های پایانه ای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است. انفجار اطلاعات از همین ترمینال هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیان هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهد ریخت. قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی می آورند؛ همچون انفجار نور. شوروی نیز تا آن گاه که فصل فروپاشی اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه نشان می داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می انگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیخته شوروی آشکار شد."[22]
بحث و نتیجه گیری:
آوینی انتقادات خود را به تمدن غرب از مفهوم توسعه آغاز می کند و تصوراتی که رسانه ها برای تعریف توسعه و تمایزات جامعه توسعه یافته و توسعه نیافته ارائه می دهند را به نقد می کشد و اساسا این تصاویر ارائه شده از جامعه ای کاملا محروم و از سوی دیگر جامعه ای کاملا پیشرفته را غیرواقعی می داند و اولی را ناشی از عدم توجه به تعالیم دینی و عقلی و دومی را نیز اساسا تصویری ایده آل و غیرواقعی دانسته و هر دوی این تعاریف را با تعالیم الهی ناسازگار می داند.
او همچنین تلاش غربی ها برای آوردن بهشت موعود بر روی زمین را به نقد می کشد. این تلاش به عقیده آوینی حاصل بریدن از آخرت و آزادی بشر غربی برای پرداختن بی نهایت به غرایز و لذات خود و ماندن در سطح غرایز حیوانی است. آوینی بر رد تئوری داروین و پذیرش آن در غرب تاکید کرده و می گوید کمترین اثر پذیرش داروینیزم، کاهش شان بشر به حیوان و از سوی دیگر خلاصه کردن افق او در همین لذایذ و مصرف بیشتر است. این مصرف بیشتر که از سوی رسانه ها نیز به شدت ترویج و تحریک می شود انسان غربی را از یک سو به ابزاری برای مصرف بیشتر و رشد طبقات صاحب سرمایه و از سوی دیگر به نابودگری برای طبیعت و محیط زیست بدل ساخته است.
سود محوری و لذت گرایی غربی و ترویج فردگرایی باعث گردیده است در غرب نهاد خانواده به کلی نابود شود و به طور کلی روابط اقتصادی بر همه چیز حاکم شود. در این میان نهادهای دیگر اجتماعی غیر از خانواده نیز در راستای همین روابط اقتصادی طراحی شده است که آوینی دانشگاه ها و نظام آموزش و پرورش را مثال می زند.
لذا به صورت کلی می توان انتقادات آوینی به غرب را این گونه خلاصه کرد:
حاکمیت روابط اقتصادی، سودمحوری و لذت جویی بر بنیان های روابط اجتماعی، فردگرایی افراطی و فروپاشی نهاد خانواده، سوگیری در علوم و ارتباطات و رسانه به نفع سلطه اقتصادی، حاکمیت فناوری، اسراف و تبذیر، تقلیل انسان به حیوان و به همین دنیا، بریدن پای بشر از بهشت آسمانی و این جهانی کردن آرمان ها، قرار گرفتن حاکمیت ساختارهای مدرن و فناوری و فرهنگ و رسانه در دست طبقات پول دار فرداست.
باید اذعان کرد که انتقاداتی که آوینی به صراحت به تمدن غرب وارد می کند امروزه به عینه در جامعه غربی قابل مشاهده است و آثار آنرا به وضوح می توان در آثار اندیشمندان منتقد از مکتب فرانکفورت گرفته تا پست مدرنیست ها، مکاتب محیط زیستی و حتی اندیشمندان مذهبی و وابسته به کلیسا نیز مشاهده کرد.
از سوی دیگر آوینی شبکه جهانی اطلاعات شکل گرفته را تنها بستری برای تبادل اطلاعات و ظرفی تهی نمی داند بلکه آنرا حامل فرهنگی مهاجم از نوع غربی می داند که در صدد توسعه استیلای خود بر سایر فرهنگ ها و ملل است. این فرهنگ به دنبال تهی کردن ملت های دیگر از فرهنگ خود و حاکم کردن فرهنگی واحد در سرتاسر دنیاست.
رسانه ها با ابزار تبلیغات اصلی ترین ابزار غرب برای تهاجم به فرهنگ های دیگر است. به نظر آوینی رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی در جامعه با تخدیر ملت ها، ترویج مصرف، از خود بیگانگی و از بین بردن فردیت به توسل به ابزارهای مختلف به توسعه و بسط استیلای تمدن غرب به نفع طبقات قوی و فرادست کمک می کنند.
آوینی معتقد است که دهکده جهانی موعود مک لوهان شکل گرفته و رسانه ها در این دهکده بی طرف نیستند و بهترین انسان ها در این دهکده کسانی هستند که بیشتر رام رسانه ها و فرهنگ غرب شوند و اصل پذیرش دهکده جهانی یعنی لاجرم پذیرش یک فرهنگ واحد و خاص که نمی تواند چیزی جز فرهنگ غربی باشد.
البته می توان ادعا کرد آن گونه که برخی معتقدند، آوینی آن چنان هم به جبرگرایی تکنولوژیک قائل نیست و معتقد است که رسانه ها در خود نوعی آزادی دارند و غرب خود دارای ذاتی پارادوکسیکال است و این گونه نیست که رسانه های ارتباط جمعی تنها بستری باشند برای ترویج یک نوع تفکر خاص و فرهنگ های دیگر می توانند اگرچه ضعیف تر صدای خود را به جایی برسانند و برای این ادعای خود شکل گیری و توسعه انقلاب اسلامی را مثال می زند.
منابع و مآخذ:
1. توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی، 1383
2. آغازی بر یک پایان، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
3. پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی، www.aviny.com
[1] دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت رسانه، دانشگاه علامه طباطبایی
[2] در معنای توسعه، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی
[3] همان
[4] توسعهیافتگی اوتوپیای قرن حاضر، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[5] بهشت زمینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[6] میمون برهنه، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[7] تمدن اسراف و تبذیر، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[8] عمق فاجعه، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[9] دیکتاتوری اقتصاد، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[10] همان
[11] همان
[12] نظام آموزشی و آرمان توسعهیافتگی، توسعه و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[13] تکنولوژی ارتباطات، آوینی، سید مرتضی، پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی
[14] همان
[15] همان
[16] در برابر فرهنگ واحد جهانی، آغازی بر یک پایان، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[17] توسعهیافتگی، اوتوپیای قرن حاضر، و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[18] در برابر فرهنگ واحد جهانی، آغازی بر یک پایان، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[19] توسعهیافتگی، اوتوپیای قرن حاضر، و مبانی تمدن غرب، آوینی، سید مرتضی، نشر ساقی 1383
[20] تکنولوژی ارتباطات، آوینی، سید مرتضی، پایگاه اطلاع رسانی شهید آوینی
[21] همان
[22] همان
- ۹۲/۰۷/۲۸
با اجازه شما، من از مطلبتون در مقاله درسی ام استفاده کردم
موفق باشید